#ضربه_نهایی_پارت_32

طاها بادیدن این حرکت او باصدای بلندی خندید ودرحالیکه دستش را به سمت صورت او می برد پرحرارت لب زد
-عزیزم می دونستی وقتی اینجوری می لرزی به شدت خوردنی میشی ؟
حالا دیگر دستش در صورت اونشسته بود وباسرانگشت شصتش لبهای گوشتی اورا لمس می کرد ...
وبازهم ان صدا درگوش سرمه پیچید ..
- دختره ی احمق!!!
اگر همینجوری مثل ماست بمونی به جای اینکه بری اتاق کارش میری رو تخت خوابش که!!!
هرچند انگاری بدت هم نیومده!!!
ظاهرا یادت رفته من تورو واسه چی تو اون خونه فرستادم!!
همین جمله ی پر از تمسخر وکوبنده ی او سرمه را به خود اورد .
سریع سرش را کج کرد وبالبخندی دست پاچه گفت
- اینجوری از مهمونت پذیرایی می کنی!!!
سپس لحن صدایش را کمی اهسته تر کرد وگفت

-من به شدت گلوم خشک شده میشه کمی اب بهم بدی؟
طاها به سختی نگاهش را از لب های او جدا کرد
دستی به موهایش کشید .
باوجود اینکه کل بدنش از حرارت می سوخت خود را کنترل کرد
لبخندی اجباری زد و همراه باچشمکی گفت
- البته عزیزم ..حق باتوست تو انقدر خواستنی هستی که فراموش کردم حالا برای عشق بازی وقت زیاد داریم واول باید حسابی بهت
برسم تا تقویت بشی

romangram.com | @romangram_com