#ضربه_نهایی_پارت_22

اما سوزشی که در قلبش احساس می کرد بیشتر اذیتش می کرد
قطره اشکی که از گوشه ی چشمانش سرازیر شد ودرگونه اش غلتید را با پشت دست پاک

اما سوزشی که در قلبش احساس می کرد بیشتر اذیتش می کرد ..
قطره اشکی که از گوشه ی چشمانش سرازیر شد ودرگونه اش غلتید را با پشت دست پاک کرد
دستش را روی لب هایش گذاشت وبهت زده وخیره در نگاه نافذ اوزمزمه کرد
-من دزدی کنم اونم از خونه ی یک سرگرد؟!!
سرش را باناباوری و با شدت تکان داد
همچین چیزی محال ممکن بود .
سراج عقب کشید وبه پهلو به صندلی وشیشه ی ماشین تکیه داد واو را کاملا زیرنظرگرفت
ازرنگ صورت پریده ولب های لرزانش متوجه ترس وحال خراب او شده بود
ابروهایش درهم گره خورد .
نمی خواست دخترک را دراین حد بترساند.
اما او نرم صحبت کردن را بلد نبود.
با لحنی ارام اما پرتحکم گفت
-تو دزدی می کنی اونم از خونه ی یک سرگرد!!!!
سرمه دستانش را از روی لب هایش جدا کرد ومجددا سرش را تکان داد و طوطی وار زمزمه کرد
-محاله که این کارو کنم!!
محاله....هرگز...من این کارو نمی کنم !!!
انقدر این جمله را تکرار کرد که احساس کرد محتوی معده اش باسرعت سمت دهانش هجوم می اورد.

romangram.com | @romangram_com