#ضربه_نهایی_پارت_20
-تو ..تو..
نفهمید دقیقا چی شد..
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد
وقتی به خود امد که یک چسب پهن بزرگ روی لبانش چسبیده بود وانگشتش به اسارت دست مرد درامده بود
خشمگین سعی کرد انگشتش را ازدست اوخارج کند
سراج با یک حرکت اورا سمت خود کشید وصورت سرمه دقیقا در مقابل صورت او وبا فاصله ی خیلی کمی از اوقرار گرفت
حرارت نفس او را روی صورت گر گرفته اش احساس می کرد
-بهت هشدار داده بودم که ساکت شی !!
باید یاد بگیری از این پس حرفای من رو جدی بگیری!!
لحظه ای سکوت کرد
نگاه یخ زده و وحشتناکش از ان فاصله ی کم ترس را در جان سرمه انداخت
نگاه یخ زده و وحشتناکش از ان فاصله ی کم ترس را در جان سرمه انداخت
سراج بی اهمیت به ترس ونفرت نشسته در نگاه او گفت:
-هرگز ، تکرار می کنم هرگز ، دیگه انگشت تهدید برای من تکون نده!!!
سعی نکن خشم من رو تحریک کنی که خیلی بد می بینی !!
لختی سکوت کرد
می خواست دخترک کمی ارام بگیرد تا متوجه حرف هایش بشود
سپس خیلی ارام وشمرده انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است شروع به صحبت کرد:
-درست حدس زدی خواهرت پیش منه وفعلا هم جاش کاملا امنه اما از این به بعدش بستگی به خود تو داره!
romangram.com | @romangram_com