#ضربه_نهایی_پارت_18

چندین بار پشت سرهم نفس عمیق کشید تا شاید بتواند ارامشش را حفظ کند تا بتواند فکری برای رهایی از این وضعیت کند .
از پشت پنجره به بیرون نگاه کرد .
خیلی از شهر فاصله گرفته بودند واین برشدت ترس و وحشتش می افزود
اما حرفی نزد چون می دانست بی فایده است.
مرد از اتوبان به یک جاده ی فرعی وخلوت پیچید وکمی هم از سرعت ماشین کمتر کرد
سرانجام پس از دقایقی طولانی ونفس گیر مرد ماشین را نگه داشت.
سرمه سریع به اطراف نگاه کرد دریک جنگل خلوت بودند.
سراج کمربند خود را باز کرد .
عینک خود را بالای سرش زد وبه سمت او کمی خم شد
نگاه مستقیم خود را به سرمه که مضطرب به او زل زده بود دوخت.
سرمه وحشت زده از این فاصله ی کمی که بینشان ایجاد شده بود خود راعقب کشید
به در ماشین چسباند وفریاد کشید
-برای چی من رو اوردی اینجا
تو کی هستی خواهرم کجاست!!!!!
سراج کلافه از گرما وصدای دخترک که درسرش افتاده بود محکم گفت
-فقط کافیه یکبار دیگه داد بزنی تا من .
سرمه خشمگین میان جمله اش پریدوبا تمسخرگفت
-حتما زیرم می گیری!!!
سراج نفس عمیقی کشید تا بتواند خشم خود را نسبت به این دخترکه گستاخانه وبا چشمانی ریزشده به اوزل زده بود


romangram.com | @romangram_com