#کینه_عشق_پارت_9
وقتی سکوتم رو دید مضطرب پرسید:جون به لبم کردی فریماه بگو چی شد؟؟
خندیدم و گفتم:شرط دارم...
متعجب گفت:چه شرطی؟؟!!
اروم گفتم:باید هر ماه یه مبلغی رو مثل مقرری به حساب سمیه خانم...یعنی کسی که منو بزرگ کرده بریزی..می تونی این کارو برام بکنی؟؟!!...
باید اینکارو می کردم...باید جبران می کردم..باید یه چیزی...
با خنده گفت:شرطت اینه؟؟...خوب...300هزار تومن خوبه؟؟
گفتم:چی؟؟این خیلی زیاده!!
گفت:ولی ارزشش رو داره....دختر تو مثل یه سنگ جواهری که صیقلی نشده....اما من تو رو صیقل میدم و از تو یه جواهر کمیاب میسازم...حالا میبینی...خوب کی اماده ای؟؟
پرسیدم:کی دوست داری اماده باشم؟؟
با هیجان گفت:همین حالا می تونی؟؟
گفتم:اره ولی باید برم خونه وسایلم رو جمع کنم...باید از سمیه خانم هم خداحافظی کنم...
romangram.com | @romangram_com