#کینه_عشق_پارت_87
کنارش نشستم...ساحل دستم رو گرفت و گفت:خوب تعریف کن.
حیرون گفتم:از چی؟؟
گفت:از خواستگار جدیدت...از اقای شهبازی بگو...یا بهتر بگم...از استاد کامران شهبازی..
پوفی کشیدم:از چیش بگم؟؟
ساحل باخنده گفت:از همه چیش...تیپش...قیافه اش...بگو دیگه...
متفکر گفتم:مدرک دکترا داره....تو رشته ی مهندسی عمران...شیک پوش و خوش لباسه...خیلی هم خوش قیافه...یه شرکت ساختمان سازی تو کرج داره و یه نماشگاه ماشین های قدیمی هم اینجا داره...خوب استاد دانشگاه هم که هست...پدر و مادرش هم فوت کردن...دیگه چی می خوای بدونی؟؟
ساحل با لبخندی موزی گفت:بابا تو که شجره نامه ی بدبخت رو هم دراوردی..هیچی دیگه...حالا چرا نگرانی؟؟
سعی کردم لبخندی به لبهام بیارم و گفتم:تو بودی نگران نبودی؟؟بابا بحث یه عمر زندگیه ها...کم که نیست...تو هم گیر دادی ها خوب نگرانم دیگه...
ساحل سرم رو تو اغوشش گرفت و گفت:نترس...من که خیلی خوشحالم...هیچ وقت فکر نمی کردم به این زودی بخوای ازم جدا شی...بودنت تو این یکسال و خورده ای خیلی خوب بود فریماه...جدی می گم....
سرم رو از سینه اش جدا کردم و گفتم:می خوای ازدواج نکنم و بترشم؟؟
ساحل با خنده سر تکون داد:نه...من دوست دارم که تو خوشبخت بشی...می دونی که چقدر دوستت دارم؟؟ از همون روزی که تو خیابون دیدمت مهرت به دلم افتاد...تو پاک بودی...پاک و مهربون...
romangram.com | @romangram_com