#کینه_عشق_پارت_80
استاد جدی شد و گفت:اگه شما بخواید همین فردا این کارو می کنم.
ادامه دادم:به پسرتون چی میگید؟؟
لبخند غمگینی زد و گفت:اون همین الان هم از ماجرا خبر داره..من می تونم ترتیبی بدم تا باهاش تماس بگیرید و مطمئن بشید روزبه راضیه.
پرسیدم:حاضرید منو به خانواده...فامیل و دوست و اشنا معرفی کنید؟؟
خنده ی بلندی کرد و گفت:نکنه فکر کردید من تصمیم دارم پنهانی ازدواج کنم و شما رو از همه قایم کنم؟؟ نه...من تحت هر شرایطی و در هر جمعی شما رو به عنوان همسرم به همه معرفی می کنم.
با خودم فکر کردم : تا اینجا که تمام تصوراتم درست از اب دراومد...زنش رو طلاق میده...پسرش خبر داره و نمی خواد منو قایم کنه...
دوباره پرسیدم:اگه پسرتون برگرده با شما زندگی میکنه یا با مادرش؟؟؟
ملایم گفت:تا زمانی که درسش تموم بشه..اگه بخواد برگرده که شک دارم...فکر می کنم اونقدر بزرگ و پخته شده باشه که مستقل زندگی کنه...نه با من زندگی کنه...نه با مادرش....
خوب راست میگه دیگه وقتی درسش تموم بشه و برگرده حتما"26-7 سالشه...
نفسم رو جمع کردم و با خجالت اخرین سوالم رو پریدم:اگه من بخوام بچه دار بشم...شما مخالفید یا نه با موضوع مشکلی ندارید؟؟؟
romangram.com | @romangram_com