#کینه_عشق_پارت_73
پیش خودم گفتم:اِی بابا فریماه...کجای کاری از این پیر تر هاش هم میرن یه دختر 20ساله می گیرن....کلی هم به خودشون افتخار می کنن....این که تازه اول چل چلیشه....با این قد و قیافه ای هم که این داره بهش می خوره 30ساله باشه نه 40ساله...
نگاهی به چشماش که برق میزد انداختم...سرم رو کمی جلو بردم و گفتم:استاد شما مطمئنید که حالتون خوبه؟؟
نگاهی پر خنده بهم انداخت و گفت:هیچ وقت به این خوبی نبودم...حس می کنم یه پسر 20ساله شدم...فریماه من می تونم عشق یه پسر 20ساله رو بهت بدم ولی به روش خودم...یه عشق گرم و پخته نه از این عشقای ابکیه این پسر سوسولای تو خیابون...
نگاهی به تیپ و قیافه اش انداختم و پیش خودم گفتم:واقعا" این مرد چه فرقی با سام که فقط28 سالشه داره؟؟
بعد خودم جواب خودم رو داد:هیچی..شاید فقط یکم پخته تره و اون شیطنت سام تو وجودش نیست...شایدم باشه و فقط بروزش نمیده...
شهبازی نگاهی بهم انداخت و گفت:خوب؟؟
متعجب شدم و گفتم:استاد شما که نمی خواید من همین حالا جوابتون رو بدم؟؟!!
دست تو جیبش برد و در حالیکه کارتی از جیب بغل کتش بیرون می اورد گفت:نه...به هیچ وجه...شما حق دارید فکر کنید...تا هروقت که بخواید...ومن صبر می کنم...من تحملم زیاده هرچند که تو این چند وقته که به شما علاقه مند شدم کم طاقت شدم ولی خوب باز هم میتونم صبر کنم....فقط خواهش می کنم عجله نکنید...دلم نمی خواد پشیمون بشید چه جوابتون مثبت باشه و چه منفی.
از جاش بلند شد و گفت:منتظر تماستون هستم...به کارت روی میز اشاره کرد و گفت:چون در استانه ی پایان امتحانات هستیم و تعطیلات داره شروع میشه من اکثر اوقات نمایشگاه هستم ولی ترجیح میدم با موبایلم تماس بگیرید...اگه در دسترس نبودم بقیه ی شماره ها رو امتحان کنید.
داشت از میز دور میشد که گفتم:استاد؟؟
دوباره برگشت و مقابلم ایستاد و بله ی محکمی گفت...
romangram.com | @romangram_com