#کینه_عشق_پارت_67
محکم گفت: تا در خونه می رسونمتون.
لبخند زدم:ممنون استاد خودم میرم...راهی نیست شما تا همین جا هم خیلی در حقم لطف کردید.
با پوزخند گفت:چیه می ترسید خونتون رو یاد بگیرم؟؟!!
با ناراحتی گفتم:نه استاد این چه حرفیه؟؟اصلا" اینطور نیست...من نمی خوام بیشتر از این باعث زحمت بشم.
شهبازی ماشین رو گوشه ای پارک کرد و با خنده گفت:بفرمائید..اشکالی نداره.
در ماشین رو باز کردم و گفتم:خیلی زحمت کشیدید استاد این لطفتون رو هرگز فراموش نمی کنم.
از ماشین پیاده شدم و به سرعت خودم رو به خونه رسوندم....
مادر جون به محض دیدنم گفت:چقدر گفتم امروز ماشین ببر هوا بارونیه...گوش نکردی.
با لبخند در حالیکه به سمت اتاقم می رفتم گفتم:اتفاق دیگه...پیش میاد اشکالی نداره.
سر میز شام بودیم که طبق معمول همیشه سام دیر رسید و چند دقیقه بعد از ورودش خیلی بی مقدمه گفت:فریماه اون چه کاری بود که کردی؟؟چطور تونستی نقاشیه منو پای تخته بکشی و مسخره ام کنی!!؟؟
شرمزده سرم رو پایین انداختم و گفتم:سام به خدا منظورم اصلا" تو نبودی....من اون نقاشی رو بی منظور کشیدم...اصلا" هم حواسم نبود که اون نقاشی شکل استاداس...من واقعا" معذرت می خوام.
romangram.com | @romangram_com