#کینه_عشق_پارت_62


بعد رو کردم و به مادر جون و ادامه دادم:من به خاطر امروز معذرت می خوام مادر جون.

خندید و گفت:اشکالی نداره دخترم...ولی دیگه از سام شکایت نکن چون من می دونم تو دانشگاه یکم خشنه...اما این مربوط به خود سام میشه و به ما مربوط نیست...سام هم اهل پارتی بازی نیست...پس اگه با تو هم مثل بقیه رفتار میکنه حق داره و تو نباید ناراحت بشی...در ضمن هرکی خربزه می خوره باید پای لرزش هم بشینه....تو هم حتما" کاری کردی که سام رو ناراحت کردی.

گفتم:بله مادر جون شما درست میگید...چشم دیگه تکرار نمیشه.

بحث همونجا خاتمه یافت و تا اخر صرف غذا هم سام نیومد...منم بعد از کمک به ثریا خانم و ساحل تو جمع کردن میز به اتاقم رفتم و تا درسام رو مرور کنم....نیم ساعت بعد سام به خونه اومد و کسی درباره ی رفتارم حرفی به سام نزد و خیال من از این بابت راحت شد.....

دو سه هفته از شروع ترم جدید گذشته بود...صبح روز شنبه یکم زود رسیدم دانشگاه...وقتی وارد کلاس شدم کسی تو کلاس نبود...از کیفم یه ماژیک بیرون اوردم مثل بچه ها شروع کردم به نقاشی رو تخته....یه ماشین مدل بالا کشیدم و یه ادم که کیف به دست به سمت ماشین می رفت....وقتی کارم تموم شد با لذت به نقاشیم خیره شدم که بیشتر شبیه کاریکاتور بود تا نقاشی...بعد رو صندلیم نشستم و شروع کردم به خوندن مبحثی که قرار بود استاد درس بده.....کم کم کلاس پر شد و بچه ها هم هر کدوم راجع به نقاشی نظری میدادن....چند تا پسر دلقک هم یه چیزایی به نقاشی اضافه کردند....مونا اخرین نفر وارد کلاس شد و با خنده به نقاشی نگاه کرد و گفت:هر کی این نقاشی رو کشیده کارش ساخته اس.

متعجب گفتم:چرا؟؟

مونا با خنده گفت: چون استاد رو به خوبی کاریکاتور کرده...

تازه فهمیدم که وای...بدون اینکه قصد و غرضی داشته باشم نقاشیه یه استاد رو کشیدم....خوب اون ماشین مدل بالا و اون مرد کیف به دست....وقتی به این فکر کردم که سام با دیدن نقاشی چه عکس العملی ممکنه نشون بده تمام تنم یخ بست...

در حالیکه از جام بلند می شدم تا برم و نقاشی رو پاک کنم رو به مونا گفتم:ولی من قصدم اصلا" کشیدن استاد نبود...

تا اومدم به سمت تخته برم در باز شد و سام وارد کلاس شد...از ترس سر جام میخکوب شدم...مونا دستم رو کشید و منو رو صندلی نشوند و گفت:چی داری میگی فریماه؟؟نقاشی کار توئه؟؟!!


romangram.com | @romangram_com