#کینه_عشق_پارت_61

جزوه و کیفم رو برداشتم و به سمت در رفتم...نگاه استاد و بچه ها تعقیبم می کرد...

بین راه به سمت استاد برگشتم ویه چیزی برای خالی نبودن عریضه پروندم:ببخشید استاد قصد جسارت نداشتم...فقط گفتم عطرتون خیلی خوشبوئه...متاسفم......

برقی از شعف تو چشماش درخشید ولی فقط برای یک ثانیه...بعد برای حفظ ظاهرش داد زد:بفرمائید بیرون خانم فرجاد.

از کلاس بیرون رفتم و چون دیگه کلاس نداشتم پشت فرمون نشستم و خسته و عصبی از یه روز نحس به خونه برگشتم...

وقتی وارد سالن شدم مادر جون با دیدن قیافه ام گفت:چی شده مادر؟؟؟چرا اینقدر عصبانی هستی؟؟

منم از فرصت استفاده کردم و تمام حرصم رو سر سام خالی کردم و گفتم:از یکی یکدونه پسرتون بپرسید...

مادر جون با دهنی که باز مونده بود بهم نگاه می کرد و حرفی نمیزد....حقم داشت تا حالا ندیده بود من برای صحبت کردن از این لحن استفاده کنم...اما عصبانیت که شاخ و دم نداشت....

به سرعت به اتاقم رفتم و برای شام هم بیرون نیومدم...هنوز حرص داشتم...اولین روز ترم دوم رو با یه پنچری مزخرف شروع کردم و از سام مغرور چندین بار معذرت خواهی کردم و اخرش هم از کلاس انداختنم بیرون...این که روز اوله خدا به داد بقیه ی روزها برسه...از قدیم گفتن سالی که نکوست از بهارش پیداست.

موقع صرف شام ساحل به اتاقم اومد و گفت:می دونی که بابا چقدر از قهر بدش میاد پس بیشتر از این ناراحتش نکن...در ضمن بحث تو با سام یا بهتر بگم استاد کیانی به خودتو و محیط دانشگاه مربوط میشه و تو حق نداری اونو وارد محیط خونه کنی...

دیدم حرف ساحل منطقه بنابراین باهاش رفتم و با یه عذر خواهی از مادر جون و پدرجون بابت رفتارم پشت میز نشستم سام هنوز نیومده بود...بعد از چند دقیقه پدر جون با آرامش گفت:فریماه جان لطفا" دیگه بحث دانشگاه و مشکلت با استادها رو توی خونه نیار...متوجه هستی که چی میگم؟؟چه اون استاد سام باشه یا هر استاد دیگه ای...مشکل تو با استادها و درسهات به دانشگاه و خودت مربوط میشه...نه به کسی دیگه.

با شرمندگی گفتم:متوجه شدم پدر جون...چشم.

romangram.com | @romangram_com