#کینه_عشق_پارت_58


اخم کرد:چرا اینقدر دیر خانم فرجاد؟؟من بعد از خودم کسی رو راه نمیدم.

ملتمسانه گفتم:پنچر کردم استاد...میشه این جلسه رو لطف کنید و اجازه بدید بیام سر کلاس؟؟

سام نگاهی بهم انداخت و گفت:فقط همین یک جلسه...چون جلسه ی اوله و من هنوز درس رو شروع نکردم.

با گفتن ممنون استاد به ته کلاس نگاه کردم و دیدم که مونا به صندلیه کنار خودش اشاره می کنه....بی سرو صدا کنارش نشستم...

مونا صمیمی ترین دوستم تو دانشگاه بود...تقریبا" همیشه باهم بودیم...خانواده ی پولداری داشت اما به پای کیانی ها نمیرسید...

مونا همون طور که چشم به جزوه اش داشت و تند تند حرفای استاد رو یادداشت می کرد اروم گفت:چرا اینقدر دیر کردی؟؟؟؟البته خوب که دیر اومدی استاد یه چیزایی گفت که برق سه فاز از سرم پرید..

ته مداد رو تو دهنم گذاشتم و زیر لب گفتم:چی گفته مگ...

هنوز حرفم رو کامل نکرده بودم که صدای سام بلند و خشک تو فضای کلاس طنین انداز شد:خانم فرجاد دیر که تشریف اوردید...حرفم که میزنید..مثل اینکه امروز تصمیم دارید دائما" نظم کلاس رو بهم بزنید.

با ناراحتی لب گزیدم و گفتم:ببخشید استاد دیگه تکرار نمیشه.

سام با طعنه گفت:امیدوارم....تا اخر کلاس زیپ دهنم رو کشیدم...


romangram.com | @romangram_com