#کینه_عشق_پارت_56


من ایستادم و ساحل هم به تبعیت از من ایستاد...پدر جون با تحکم گفت:ساحل اینجا چه خبره؟؟

ساحل با خنده گفت:این بی ادب سر هممون کلاه گذاشته...خانم قبول شده...اونم کجا؟؟؟معماریه دانشگاه تهران..

پدر جون خندید و با خوشحالی گفت:فریماه جان تو که منو سکته دادی.

جلو رفتم و برای اولین بار گونه اش رو بوسیدم و گفتم:خدا نکنه پدر جون...

سام هم با خنده گفت:پس شاگرد خودم میشی.

بااخمی ساختگی روی مبل افتادم و گفتم:وای خدا به دادم برسه...بابا نخواستم.

همه خندیدند و سام با غضب گفت:تو از من نمره می خوای دیگه؟؟

سیخ سر جام نشستم و با ترس گفتم:غلط کردم استاد...شرمنده...و باز همه خندیدند...

یک ماهی بود که به دانشگاه می رفتم...به محیط عادت کرده بودم و گواهینامه ام رو هم با کمک سام گرفته بودم...فردای اون روز پدر جون یه 206 البالویی رنگ بهم هدیه داد...

تو بچه های مهندسی دائما اسم سه تا استاد ورد زبون ها بود...استاد کیانی...استاد شهبازی و استاد سهیلی....کیانی و شهبازی که به سخت گیری معروف بودن و استاد سهیلی هم به دست و دل باز ی و مهربونی..


romangram.com | @romangram_com