#کینه_عشق_پارت_5

رو به ساحل گفتم:از کجا باید حرفت رو قبول کنم؟؟ از کجا بدونم که راست میگی؟؟ هان ؟؟!!

ساحل کیفش رو برداشت و از توش یه کیف کوچیک چرمی مثل کیف پول بیرون اورد و گفت:بیا نگاه کن...در کیف رو باز کردم...کارت ملی...کارت دانشجوئی...گواهینامه...کارت کارخونه و شرکت پدرش...کارت یه وکیل و دکتر روانشناس...همه چیز نشون میداد که اون راست میگه...همه چیز می گفت که اون دختر کیانی کارخونه دار معروفه...اما همه چیز هم می تونست یه صحنه سازی ماهرانه باشه...

قانع نشده بودم هنوزم ترس داشتم...

رو بهش گفتم:ولی اینا چیزی رو ثابت نمیکنه...تازه تو از کجا انقدر به من اعتماد داری شاید من دزد باشم...

خندید و گفت:یه هفته اس دارم راجع بهت تحقیق می کنم...در و همسایه...محل کارت...حتی از کلانتری هم استعلام گرفتم...تمام حرف هایی رو که الان زدی...راجع به پدر و مادرت من از قبل می دونستم...در ضمن اگه تو کلاهبردار یا مجرم بودی پیشنهادم رو با کله قبول می کردی ولی...

با تعجب گفتم:پس چرا دوباره ازم پرسیدی؟؟

ملایم گفت:می خواستم ببینم خودت هم همون حرف ها رو میزنی یا می خوای دروغ بگی...

نفس عمیقی کشیدم:من بهت اعتماد ندارم...

با خونسردی گفت:تو هم می تونی بری تحقیق کنی...از هرجا که دوست داری...

دلهره داشتم...گفتم:می تونم این مدارک رو پیش خودم نگه دارم؟؟

با خوشحالی گفت:آره...ولی فقط تا فردا ظهر...همین ساعت...خوبه؟؟!!

romangram.com | @romangram_com