#کینه_عشق_پارت_48
بهزاد مودبانه سوئیچ رو از پدر جون گرفت و پشت فرمون نشست و بهروز هم کنارش..منم پشت صندلی راننده نشستم و ساحل هم پشت بهروز نشست....بهزاد ائینه رو روی صورت من تنظیم کرد و وقتی از تو ائینه نگاه منو دید با لبخند گفت:دوست دارم ببینم با دیدن طبیعت بکر و بی نظیر اونجا قیافتون چه شکلی میشه....و استارت زدقبل از اینکه حرکت کنیم اقای شهابی شیشه ی ماشینش رو پایین کشید و رو به پسر ها گفت:مواظب باشید...بهزاد جان بی احتیاطی نکن و سرعت نرو این دو تا دستتون امانتن...رو سفیدم کنید.
بهزاد سر تکون داد:چشم باباجون.
اقای شهابی رو به بهروز گفت:بهروز جان مواظب حرف زدنت باش تا این خانمای محترم رو ناراحت نکنی.
بهروز فقط به تکون سر اکتفا کرد و بعد از رفتن اقای شهابی بهزاد هم دنده رو جا زد و حرکت کرد...تو ماشین پر از سکوت بود....سی دی ای رو که ازسام گرفته بودم از کیفم بیرون اوردم و به بهروز دادم و گفتم:میشه لطفا" اینو بذارید تو دستگاه پخش؟
بهروز سی دی رو داخل پخش گذاشت و صدای گرم خواننده تو ماشین پیچید:
پای پنجره نشستم...کوچه خاکستری باز...زیر بارون...من چه دلتنگم امروز/
انگار از همون روزاست حال و هوام رنگ توئه...کوچه دلتنگ توئه/
دلم گرفته...دوباره هوای تو رو داره/
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره...این راه دورم...خبر از دل من که نداره..../
ساحل کلافه گفت:بهروز میشه یه اهنگ شاد بذاری بابا مثلا" داریم میریم شمال مراسم عزاداری که نمی ریم..
romangram.com | @romangram_com