#کینه_عشق_پارت_27
بعد از اومدن ساحل منتظر شدم تا دوش بگیره و بعد به اتاقش رفتم.....ساحل که روی تختش ولو شده بود پرسید:خوب فکرات رو کردی؟؟
سر تکون دادم:اره...
اونم سر تکون داد و گفت:خوب؟؟
گفتم:با سام حرف بزن...اگه تونستیم با هم کنار بیایم که هیچ اگرنه مجبورم به کلاس کنکور تن بدم دیگه....
ساحل با خنده گفت:حالا بذار ببینیم این اقا سام ما افتخار میدن یا نه؟؟بعد تعیین تکلیف کن...بعد با حالتی خنده دار ادای منو دراورد:ببینیم می تونیم با هم کنار بیایم یا نه؟؟مسخره...
خندیدم و روی تخت دراز کشیدم و توهمون حال گفتم:خودتی...بالاخره حرف میزنی یا نه؟؟
گفت:باشه بذار سام بیاد باهاش حرف میزنم....
ساعت تقریبا"8:30بود همه تو سالن غذا خوری بودیم سام هم تازه اومده بود و بعد از تعویض لباس به ما پیوسته بود...
ساحل وسط غذاخوردنمون خیلی بی مقدمه رو به سام گفت:سام؟؟؟فریماه تو درس فیزیک مشکل داره...می تونی کمکش کنی؟؟
سام اول به ساحل و بعد به من خیره شد و گفت:واقعا"؟؟؟
سر تکون دادم:بله متاسفانه...
romangram.com | @romangram_com