#کینه_عشق_پارت_23
قبل از اینکه بهروز بخواد برای دفاع از خودش چیزی بگه گفتم:مهم نیست اقای شهابی اجازه بدید هر چی دوست دارن بپرسن...و رو بهروز ادامه دادم:من دوست پسر نداشتم بهروز خان....هرگز...
بهروز متعجب پرسید:یعنی می خواین بگین هیچوقت دوست پسر نداشتین؟؟؟این امکان نداره..
با لبخند گفتم:چرا امکان داره...من وقتی نداشتم که با پسر ها تلف کنم...یا در حال گردش با خانواده ام بودم یا در حال درس خوندن و قبل از اینکه وقت آزاد پیدا کنم یا وارد دانشگاه بشم به اینجا اومدم و گرفتار این وضع شدم...
بهروز با ابروهای بالا رفته پرسید:یعنی از نظر شما دوست پسر داشتن یا معاشرت با پسرها وقت تلف کردنه؟؟
قاطع و محکم گفتم:متاسفانه بله..
متعجب نگاهی بهم انداخت و اروم زمزمه کرد:عجیبه...خیلی عجیبه...
بهزاد محترمانه به برادرش گفت:چیش عجیبه بهروز جان؟؟؟خوب هر کسی عقاید خودش رو داره..این خانم هم اعتقادشون اینه که به نظر من خیلی هم درسته...دوستیه دختر و پسر که این روزها تو ایران شدیدا" پیشرفت کرده و تقریبا" یه امر عادی شده از نظر من هم وقت تلف کردنه...اخه وقتی که میشه دختر و پسر با اطلاع خانواده هاشون با هم رابطه داشته باشن اونم یه رابطه ی سالم و هدف دار چرا باید مثل تو وقتشون رو با رابطه های کاذب و ناسالم تلف کنن؟؟
همه خندیدند بجز خود بهروز....رو به بهزاد گفتم:نظر من هم دقیقا" همینه اقای دکتر....
بهزاد اخم کنجکاوانه ای کرد و گفت:از کجا می دونید من دکترم؟؟!!
با خنده به ساحل اشاره کردم و گفتم:اخبار بی بی سی...
اینبار همه خندیدند بجز ساحل و البته بهروز هم با گستاخی گفت:پس ساحل بازم رفته تو کار مخابره....
romangram.com | @romangram_com