#کینه_عشق_پارت_17
ساحل دوباره برگشت و وسط اتاق ایستاد و گفت:ولی فریماه با آرایش خیلی ناز میشی ها...
کلافه و معترض گفتم:ساحل....
به سمت در دوید و گفت:خوب بابا رفتم...نزن منو...
ساحل بیرون رفت و منم دوش گرفتم...اب موهام رو با حوله گرفتم و همونطور خیس با گیره بستمشون...مختصر آرایشی هم کردم و یه شلوار سفید با تی شرت قرمز که روش عکس یه گربه ی سفید داشت پوشیدم با کفشای اسپرت قرمز....
از پله ها به سمت سالن غذاخوری رفتم....ولی با دیدن میز صبحانه نفسم بند اومد....حال شاهزاده ای رو داشتم که از شیر مرغ تا جون ادمیزاد براش فراهمه....شیر و چای و قهوه و اب پرتقال و خامه و کره و عسل وووو.....
پشت میز نشستم و چایم رو با لقمه های مختلف فرو دادم و بعد هم لیوان شیرم رو سر کشیدم....رو به ساحل گفتم:ساحل جان تو این خونه هر چیزی رو چند بار باید تکرار کرد؟؟من که گفتم هیچوقت قهوه ی تلخ نمی خورم...
ساحل به سختی خنده اش رو مهار کرد و بلند گفت:باشه بابا....ثریا خانم؟؟ یه قهوه با شیر و شکر برای این فریماه جان ما بیار....
داشتم قهوه ام رو می خوردم که سام با سر و صدا وارد شد...تو دلم گفتم:اَه باز این سام اومد....چقدر شلوغه این پسر....
سلام کرد و پشت میز نشست به خوردن....
فنجونم رو روی میز گذاشتم و رو به ساحل گفتم:خوب برنامه ی امروز چیه؟؟
ساحل لیوان اب پرتقالش رو از لبهاش دور کرد و گفت:خرید...
romangram.com | @romangram_com