#کینه_عشق_پارت_125

خسته گفتم:چقدر می خوای؟؟یا بهتر بگم...چی می خوای؟؟

ذوق زده گفت:سرویس زمردی که مامان بابا برای تولدت خریدن رو برای فردا شب بهم قرض بده.

به سمت صندوق جواهراتم رفتم و جعبه ی سرویس رو بیرون اوردم و همون طور که به دست ساحل میدادمش گفتم:خوب..حالا می فرمائید فردا شب چه خبره که اینقدر ذوق زده ای؟؟

نخودی خندید و گفت: از کجا فهمیدی خبر مربوط به فردا شبه؟؟

کلافه گفتم:خودت گفتی سرویس رو برای فردا شب می خوای...خوب حدس زدم فردا شب باید یه خبری باشه.

ساحل دستهاش رو بی معنی تو هوا تکون داد وگفت:آفرین درست حدس زدی..فردا شب قراره....

مکث طولانیش عصبیم کرد:می خوای بگی یا نه؟؟

ساحل موذیانه گفت:دارم خواهر شوهر میشم...قراره فردا شب برای سام بریم خواستگاری.

مثل یخ وا رفتم و ماتم برد...نزدیک بود همون جا بزنم زیر گریه...خدایا این دیگه چه مصیبتی بود؟؟

ساحل دستش رو جلوی صورتم تکون داد و با خنده ای سرخوش گفت:چرا ماتت برده دختر؟؟

سعی کردم با هر بدبختی ای شده لبخند بزنم و گفتم:خیلی خوبه...شوکه شدم...فکر نمی کردم سام حالا حالاها تن به ازدواج بده...اما مثل اینکه اشتباه می کردم.

romangram.com | @romangram_com