#کینه_عشق_پارت_12
لبخندی زدم و با اعتماد به نفس گفتم:خیالت راحت باشه...تمام سعیم رو می کنم...
هوا هوای برف بود و من با اون پالتوی چرم و گرون قیمت..اون پوتین های پاشنه دار چرم و اون دستکش های براق و مشکی روی صندلیه جلوی ماشین ساحل نشسته بودم و ساحل اروم و مطمئن به سمت خونه اشون می روند..
خودم هم باورم نمیشد که این دختر خوشتیپ و خوشگلی که به دختران اروپایی و بالا شهری شباهت داره من باشم...همون فریماه فرجادی که تا دو ماه پیش تو یکی از خونه های قدیمی حوالیه راه آهن زندگی می کرد و برای دراوردن خرج زندگیش تو خونه های مردم کار می کرد...همون دختری که تحصیلاتش در حد دیپلم بود و رخت و لباسش به قدری کهنه و فرسوده بود که به خاطر سوز و سرما حتی می ترسید از خونه بره بیرون....
اما حالا تو این تیپ سرتا پا چرم بیشتر شبیه اشراف زاده ها بودم تا......
تو افکار خودم غرق بودم که با صدای ساحل به خودم اومدم:کجایی دختر؟؟!!
به در سفید رنگ رو به روم که اتوماتیک وار در حال باز شدن بود و باغ زیبایی رو مقابل چشمام به نمایش درمی اورد نگاه کردم...
محو زیبایی های باغ پیش روم بودم و تو همون حال هم پرسیدم:رسیدیم؟؟!!
ساحل با استرس گفت:اره...می دونم که این چیزا برات غیر عادیه ولی جوری وانمود کن که انگار این چیزا برات عادی و پیش پا افتاده اس...
اب دهنم و با اضطراب قورت دادم و گفتم: باشه ولی من دارم از استرس خفه میشم ساحل.
ساحل استرسش رو پنهان کرد و گفت:اروم باش فریماه...سعی کن طبیعی رفتار کنی...اگه استرس داشته باشی همه چی خراب میشه..باشه؟؟قول بده آرامش خودت رو حفظ کنی...
romangram.com | @romangram_com