#کیارش_پارت_53

طنین - شنیدم چی گفتی!
آریان تو یه ثانیه لپاش مثل دخترا گل افتاد و سرشو انداخت پایین نتونستم خودمو کنترل کنم بلند خندیدم و همونطوری که می خندیدم از آریان عکس گرفتم و عکس و به آریان نشون دادم و گفتم:
- این خجالت کشیدنت باید ثبت می شد که خودم ثبتش کردم مثل دخترا خجالت کشیدی آخی مامانم اینا!
آریان اومد گوشی رو ازم بگیره که طنین با لحن نیش داری گفت:
طنین - واقعا که مثل دوتا بچه دو ساله می مونن!
اخمامو کشیدم تو هم و عصبی گفتم:
- اگه به قول شما این دوتا بچه دوساله نبودن شما الان اینجا نبودید اگرم بودید سالم نبودید!
بعد با لحن پرتمسخری گفتم:
- درست نمیگم خانم شش ماهه؟
طنین ساکت شد ولی طرز نگاهش نشون میداد که داره نقشه ی مرگ مو می کشه!
خاله فرانک برای اینکه جو رو عوض کنه گفت:
خاله فرانک - راستی کیارش می دونی ستاره زنده ست؟
مکثی کرد و ادامه داد:
خاله فرانک - یادمه دوسش داشتی، هنوزم دوسش داری؟
رنگ از صورت طنین پرید و با کنجکاوی به من نگاه کرد با این حرف شبنم اومد جلو چشمم دلم سوخت که یه دختر بااحساسم بازی کرد ناخودآگاه یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید و با ناراحتی گفتم:
- نه ديگه دوسش ندارم تو این هشت سال یه دختر اومد تو زندگیم که بهش علاقمند شدم...

romangram.com | @romangram_com