#کیارش_پارت_52
خاله فرانک خندید و گفت:
خاله فرانک - چشمت بی بلا!
آریان با لحن طلبکاری گفت:
آریان - وایسا ببینم وقتی کیارش میگه چشم چشمش بی بلا ولی وقتی من گفتم هیچی نگفتید!
بعدم ادای گریه درآورد و ادامه داد:
آریان - واقعا که، از شما انتظار نداشتم خاله جون!
خاله فرانک خندید و با لحن دلجویانه ای گفت:
خاله فرانک - الهی خاله قربونت بره اون موقع که تو گفتی چشم یاد گند کیارش افتادم بهت نگفتم منو می بخشی؟
آریان خندید و گفت:
آریان - شوخی کردم خاله!
خاله فرانک - می دونم!
طنین پا برهنه پرید وسط بحث ما و گفت:
طنین - عمه جون دیگه بریم خونه!
آریان در گوش من آروم گفت:
آریان - بر خرمگس معرکه لعنت!
خنده م گرفت، طنین یه نگاه تندی به آریان انداخت و گفت:
romangram.com | @romangram_com