#کیارش_پارت_51

آریان خندید و گفت:
آریان - چشم حتما!
خانم رادمنش انگار چیزی یادش افتاده باشه رو کرد سمت من و گفت:
خانم رادمنش - کیارش تو الان به من گفتی خانم رادمنش؟
- بله چطور؟
خانم رادمنش اخماشو کشید تو هم و گفت:
خانم رادمنش - قبلنا خاله فرانک بودم حالا شدم خانم رادمنش؟
راست میگه، بعد هفت سال سختم بود بهش بگم خاله، کمی مکث کردم و گفتم:
- ببخشید خاله جون اصلا حواسم نبود!
( از اینجا به بعد خانم رادمنش ميشه خاله فرانک)
خاله فرانک لبخندی زد و گفت:
خاله فرانک - خواهش میکنم!
بعد اخم تصنعی کرد و گفت:
خاله فرانک - فقط دیگه حواست باشه ها وگرنه...
دستامو به نشونه ی تسلیم بردم بالا و گفتم:
- من تسلیم، چشم حواسم و جمع میکنم!

romangram.com | @romangram_com