#کیارش_پارت_48
من و آریان همزمان گفتیم:
من و آریان - نه ممنون
ادامه دادم:
- راستش ما داریم واسه همیشه برمیگردیم تهران خوبی بدی هرچی از ما دیدید حلال کنید!
خانم رستمی ناراحت شد ولی یه لبخند زد و گفت:
خانم رستمی - به سلامتی، هر موقع اومدید خرم آباد به ما هم سر بزنید!
- فکر نکنم دیگه بیایم ولی چشم اگه اومدیم حتما بهتون سر میزنیم!
کمی مکث کردم و گفتم:
- خب این کیسه ها رو کجا ببریم بزاریم شون؟
خانم رستمی - زحمت نکشید همین جا بزاریم من خودم میبرم!
آریان - نه خانم رستمی بگید کجا ببریم شون!
خانم رستمی چیزی نگفت و ما هم کیسه هارو بردیم گذاشتیم تو آشپزخونه و خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون از خونه! خیلی دلم گرفته، دلم واسه خانم رستمی و خانواده ش تنگ میشه، دلم واسه خیلی ها تنگ میشه ولی باید دل بکنم ازشون و برم تهران، رو به آریان گفتم:
- آریان بریم واسه این دخترا بلیط بگیریم بفرستیم شون برن خودمونم حرکت کنیم سمت تهران!
آریان - باشه!
آریانم دلش گرفته بود وگرنه اینقد کوتاه جواب سوال مو نمیداد، سوار ماشینامون شدیم و حرکت کردیم سمت تعاونی ها رفتیم داخل که بلیط بخریم که از شانس خوب مون تا پنج دقیقه ی دیگه یه اتوبوس میره تهران، سریع دوتا بلیط واسه دخترا خریدیم و یه مقدارم پول بهشون دادیم و سوار اتوبوس شون کردیم و وقتی اتوبوس حرکت کرد ما هم سوار ماشینامون شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم ساعت سه و نیم رسیدیم تهران، تو رستوران آریان قول داد بیاد پیش من زندگی کنه اینقد خوشحالم که نگو و نپرس ولی دلمم گرفته تو تهران احساس غریبی میکنم هفت سال زمان کمی نیست دلم واسه همه تنگ شده، یه ربع طول کشید تا رسیدیم به خونه، درو با ريموت باز کردم و ماشین و بردم داخل و تکیه دادم به ماشینم و درو بازگذاشتم که آریان بیاد آریان اومد خواستم درو ببندم که خانم رادمنش و طنین و طناز و دیدم خشکم زد آریان ماشین و پارک کرد و پیاده شد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
آریان - این درو ببند بیا بریم تو خونه که خونه تکونی داریم!
romangram.com | @romangram_com