#کیارش_پارت_44
آریان - اتفاقی که...که براتون...نیفتاد؟
هجوم آوردن خون به صورت مو احساس کردم سرمو انداختم پایین، اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم،آریان اصلا به تو چه که ازشون این سوال و میپرسی؟ زیرچشمی به طنین و طناز نگاه کردم لپاشون گل افتاده و سرشونو انداخته بودن پایین، طناز به سختی گفت:
طناز - نه...اتفاقی... نیفتاد!
نفسی از سرآسودگی کشیدم و گفتم:
- برید استراحت کنید ما فردا خودمون شمارو میبریم تهران!
طنین - مزاحم شما نمیشیم!
آریان - چه مزاحمتی ما فردا برمیگردیم تهران، شما هم با خودمون میبریم البته اگه به ما اعتماد داشته باشید اگرم نه که واستون دوتا بلیط اتوبوس مقصد تهران میگیریم و یه مقداری هم پول بهتون میدیم که وقتی رسیدیم با تاکسی برید خونه تون!
طناز - ممنون میشیم فقط یه شماره کارت به ما بدید که وقتی رسیدیم اونجا پولی که به ما دادید و براتون واریز کنیم!
آریان اخماشو کشید تو هم و گفت:
آریان - لازم نکرده! فعلا هم بفرمایید استراحت کنید که فردا راس ساعت هفت بیدار باشه!
دخترا رفتن تو واحد من و درو بستن، آریانم درو بست و گفت:
آریان - دختره ی پررو غیرمستقیم میگه بهتون اعتماد ندارم!
خندیدم و گفتم:
- حق داره من و تو دوتا پسر جوون و غریبه ایم درسته؟
آریان شونه ای بالا انداخت و گفت:
آریان - چی بگم!
romangram.com | @romangram_com