#کیارش_پارت_39

آریان رفت تو اتاق خواب که بخوابه لامپارو خاموش کردم و رفتم رو کاناپه دراز کشیدم اصلا نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
با صدای در که با لگد بهش می زدن بیدار شدم اولش فکر کردم خواب دیدم خواستم بخوابم که دوباره صدای در اومد آریان سریع از اتاق خواب اومد بیرون و لامپ و روشن کرد و گفت:
آریان - ساعت دو نصفه شبه یعنی کی ميتونه باشه؟
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
- نميدونم!
آریان رفت درو باز کرد منم سرمو گذاشتم رو کوسن تا بخوابم که دوتا دختر اومدن داخل و درو بستن مثل جن زده ها سیخ نشستم رو مبل به دخترا نگاه کردم و سرمد انداختم پایین و گفتم:
- سلام
دخترا همزمان گفتن:
دخترا - سلام!
اخمامو کشیدم تو هم و گفتم:
- نصف شبی دوتا خانوم چرا تشریف آوردن خونه ی دوتا پسر؟
دخترا سرشونو انداختن پایین و لپاشون گل افتاد یکی از دخترا که یه مانتوی صورتی کثیف تنش بود گفت:
دختر مانتو صورتی - من و خواهرم و دزدیدن الان هم تنها خونه ای که سر راه دیدیم خونه ی شما بود سریع در زدیم تا مارو نگرفتن
خندیدم به آریان نگاه کردم و گفتم:
- آریان بیا نگاه نگاه کن ببین گوشای من گوشام درازن، خرم؟
بعد با عصبانیت رو کردم سمت دخترا و گفتم:

romangram.com | @romangram_com