#کیارش_پارت_36

- آره والا!
آریان من من کرد ميخواست چیزی بهم بگه ولی میترسید گفتم:
- آریان حرف تو بزن من سعی میکنم آروم باشم!
آریان لبخندی زد ولی سریع لبخندش محو شد و اشک تو چشماش حلقه زد و با صدای بغضداری گفت:
آریان - شبنم امروز به خاستگاری احسان جواب مثبت داد احسانم بهش گفته که فردا با هم عقد میکنیم هه شبنم هم از خداخواسته گفت باشه!
شکستم خرد شدم نابود شدم ولی خودمو نباختم و بغض مو قورت دادم و یه لبخند تلخ زدم و گفتم:
- به سلامتی امیدوارم خوشبخت بشن!
آریان جا خورد و با چشمای گرد شده نگام و با صدایی که تعجب توش موج میزد گفت:
آریان - یعنی واست مهم نیست؟
خندیدم خنده ای که از روی بدبختی بود خنده ای که فقط خودم تلخی شو درک کردم و گفتم:
- مهم بود ديگه نمیخوام مهم باشه و سعی مو میکنم که دیگه بهش فکر نکنم در هرصورت امیدوارم شبنم با احسان خوشبخت بشه همین!
و آه کشیدم شاید اگه من یکم زودتر دست به کار میشدم فردا جشن عقد من و شبنم بود نه شبنم و احسان، بی خیال دیگه باید شبنم واسم تموم بشه حالا دیگه اون صاحب داره، در حقم ظلم کرد نمیخشمت ولی امیدوارم خوشبخت بشه!
آریان - الهی خدا جواب شبنم و....
نزاشتم بقیه حرف شو بزنه و گفتم:
- نگو! نگو اون باید خوشبخت بشه!
آریان جاخورد ولی بعد با ناراحتی نگام کرد، لبخند تلخی زدم، شبنم تو با من چیکار کردی؟ کاری که کردی قابل بخشش نبود یادت رفته اون دوست دارم گفتن هات.دروغ بود اون دوست دارم گفتن هات دروغ بود فقط من ساده باور کردم! مگه چیکارت کرده بودم؟ بی خیال دیگه!

romangram.com | @romangram_com