#کیارش_پارت_25
دکتر - آقا لطفا بفرمایید بیرون، باید علائم حیاتی شو چک کنم و چندتا آزمایشم باید ازش بگیریم، بفرمایید بیرون تا من به کارم برسم، به پرستار احمدی هم باید بیاد!
آریان - چشم بااجازه!
و رفت بیرون دکترم شروع کرد به نور انداختن تو چشمم و گرفتن نبض و فشارم و غیره، البته به قول خودش داشت علائم حیاتی مو چک می کرد ولی در اصل داشت رو اعصاب من رژه میرفت پرستاره اومد و یه ويلچر آورد و اونو دکتر کمکم کردن تا رو ويلچر بشینم و منو آوردن بیرون تا منو ببرن آزمایشگاه و چندتا آزمایش ازم بگیرن!
****
آریان:
از اتاقی که کیارش توش بستری بود اومدم بیرون و رفتم پیش پرستار احمدی و گفتم:
- خانم احمدی دکتر تو اتاق مریض ما منتظرتون هستن!
احمدی لبخندی زد و گفت:
احمدی - به سلامتی مثل اینکه این دوست خوش خواب تون به هوش اومده!
خندیدم و احمدی هم رفت، نشستم رو صندلی، خدایا یعنی شبنم واسه کیارش مهمه یعنی کیارش شبنم و دوست داره، مطمئنم که شبنم کیارش و دوست داره آخه وقتی پرستار گفت امکان زنده موندنش سی درصده بی هوش شد ولی کیارش نه اون شبنم و دوست نداره، شبنم فقط اونو یاد ستاره ميندازه بیچاره شبنم که اگه با کیارش ازدواج کنه باید بی مهری های کیارش و تحمل کنه، شبنم خیلی از ستاره سرتره، حداقلش مثل اون بی قید و بند نیست (استغفرالله پشت سر مرده حرف نزن) عذاب وجدان دارم اون حرفایی که تو ماشین به شبنم زدم فقط به خاطر خودش بود نمیخواستم عذاب بکشه بلند شدم و رفتم دم در اتاقی که شبنم توش بستری بود در زدم و رفتم داخل، پرستار داشت سرم شو عوض می کرد شبنمم به یه گوشه دیوار خیره شده بود از پرستار پرسیدم:
- خانم حالش چطوره؟
پرستار - خوب نیست فشار خونش خیلی پایینه!
و از اتاق رفت بیرون رفتم رو صندلی کنار تخت نشستم و گفتم:
- سلام شبنم خانم! خواهری ميشه به من نگاه کنی یه خبر خوب برات دارم!
شبنم سریع سرشو چرخوند سمت من و گفت:
شبنم - کیارش به هوش اومده؟
romangram.com | @romangram_com