#کیارش_پارت_23
پرستار - امرتون؟
- خانم پرستار اون آقا پسری که چاقو خرده کجاست؟ حالش خوبه؟
پرستار آخماتوا کشید تو هم و گفت:
پرستار - شما چه نسبتی باهاش دارید؟
حالا باید چی میگفتم آهان فهمیدم سریع گفتم:
- دختر عموشم!
پرستاره مشکوک نگام کرد و گفت:
پرستار - بردنش اتاق عمل خون زیادی از دست داده زخمشم عمیقه درصد زنده موندنش سی درصده البته این چیزیه که دکتر گفت شما امیدتون به خدا باشه!
پاهام سست شدن و روی زانوهام محکم خوردم زمین، عذاب وجدان گرفتم خدایا چرا به خاطر پول دوست بودن من اون باید بمیره؟ خدایا نزار بمیره خواهش میکنم، چشمام سیاهی رفت و دیگه همه جا سیاه شد!
****
کیارش:
سخت چشمامو باز کردم که دیدم تو یه اتاق سفیدم نور چراغ چشمامو زد چشمامو بستم و بازکردم، بدجور تشنه م بود واسه همین با صدایی که از ته چاه ميومد گفتم:
- آ..ب
آریان سریع اومد و دستمو گرفت و با لحن ذوق مرگی گفت:
آریان - خدارو به هوش احمدی الان به دکترت خبر مقدم!
دکتر واسه چی؟ آهان اون شب، شبنم، آرشام، چاقو، یادم اومد پس شبنم کجاست؟ سریع گفتم:
romangram.com | @romangram_com