#کیارش_پارت_20

خواستم داد بزنم و بلند شم که به خاطر حرکت سریعم آخم بلند شد
- آخ
شبنم با نگرانی اومد پیش من و با دستپاچگی گفت:
شبنم - تحمل... کن... الان...اورژانس میرسه!
با صدایی که سعی می کردم احساس دردمو نشون نده گفتم:
- من زنده م گریه نکن میشه بری من یه کار خصوصی با آریان دارم!
شبنم سرشو تکون داد و رفت، رو کردم سمت آریان و بهش اشاره کردم که بیاد پیش من، آریان اومد پیشم و گفت:
آریان - جانم داداش!
لبخندی زدم و با لحنی که نگرانی مو نشون میداد گفتم:
- آریان تورو خدا نزار شبنم بی کس بمونه، هواشو داشته باش نزار آب تو دلش تکون بخوره، اگه مردم اون یک سوم از اموال که میشه واسش وصیت کرد بده به شبنم که دیگه راحت زندگی کنه، درضمن نزار آرشام اذیتش کنه باشه؟
آریان که حالا داشت گریه میکرد با صدای لرزونی گفت:
آریان - داداش اینجوری حرف نزن خودت می دونی که جای آریا داداش مو واسم پر کردی، داداش تو هیچیت نميشه مگه نه؟
لبخندی زدم و گفتم:
- آریان گریه نکن خوشحال باش من دارم میرم پیش ستاره و مامان و بابام، باید خوشحال باشم!
که صدای جیغ شبنم بلند شد و بعدم با صدای جیغ جیغویی گفت:
شبنم - واقعا ستاره وجود داشته؟ واقعا من شبیه اونم؟

romangram.com | @romangram_com