#کیارش_پارت_19
شبنم با صدای بلند و کش داری گفت:
شبنم - آرشام!
آرشام خندید و گفت:
آرشام - آره خودمم شبنم خانم، همین الان بیا با هم بریم خونه ی من، بهش چیزی نمیگم فقط اینجا نمون!
نعره کشیدم:
- خفه شو آشغال!
و رفتم یقه شو گرفتم و کوبوندمش به دیوار و با صدای بلندی گفتم:
- آریان زنگ بزن به پلیس، همین الان!
آرشام دست کرد تو جیب شو چاقو درآورد خواست منو بزنه که دست شو گرفتم، ولی اون زورش بیشتر بود و چاقو رو فرو کرد تو شکمم که صدای آخم بلند شد آرشامم که ترسیده بود فرار کرد، شبنم سریع اومد پیشم و دست گذاشت رو زخمم و گفت:
شبنم - کیارش! کیارش حالت خوبه؟
با صدایی که سعی می کردم آروم باشه تا دردمو نشون نده گفتم:
- خوبم شبنم خوبم! آریان نزار فرار کنه!
بعد از کمی مکث گفتم:
- آریان چرا وایسادی منو نگاه می کنی برو دنبالش!
آریان که معلوم بود هم هول شده و هم نگرانه گفت:
آریان - اون دیگه رفته، منتظر اورژانسم تا بیاد، کیارش حالت خوبه؟
romangram.com | @romangram_com