#کیارش_پارت_12
سرمو انداختم پایین و گفتم:
- میخوام نزارم اینجوری بشه، من خرج زندگی تو میدم تو فقط درس تو بخون و با آرامش زندگی تو بکن و هر موقع چیزی خواستی بهم بگو!
شبنم با صدای گرفته ای گفت:
شبنم - نمی تونم قبول کنم...
پریدم وسط حرفش و گفتم:
- شبنم نگو که این زندگی رو دوست داری نگو که باور نمی کنم به خدا فقط می خوام مواظبت باشم، باید قبول کنی امشبم همین جا می مونی منم میرم خونه دوستم تو واحد روبرو و فردا با هم میریم واسه اون واحد که قراره مال تو باشه وسیله می خریم و تو اونجا زندگی می کنی و همچنین پرونده تو از اون مدرسه ی غیرحضوری درمیاریم و با هم میریم یه جای دیگه ثبت نام می کنی، هیچ اعتراضی هم وارد نیست!
و قبل از اینکه شبنم بتونه حرفی بزنه رفتم سمت در و بازش کردم و از خونه اومدم بیرون، اگه شبنم دختر خوبی باشه به این پیشنهاد نه نميگه و از اعتماد من سوءاستفاده نمی کنه الان تو خونمه اگه دختر بدی باشه فردا خونه پرازخالیه و اگه نه تا حدودی میشه گفت دختر خوبیه، سریع رفتم و با کلیدی که اریان بهم داده بود در واحدشو باز کردم و رفتم تو خونه، اریان طبق معمول جلویtv خوابش برده بود رفتم یه پتو آوردم و روش کشیدم و TV رو خاموش کردم، خودمم رفتم تو اتاق خواب و رد تخت دراز کشیدم کم کم داشت خوابم می برد که زنگ در به صدا درومد، از اتاق اومدم بیرون که درو باز کنم که دیدم اریان بیدار شده و داره به خودش و اونی که پشت دره فحش میده خخخ، سریع گفتم:
- بخواب من درو باز می کنم!
سریع برگشت سمت من و گفت:
آریان - تو اینجا چکار میکنی؟
- اومدم شب و اینجا باشم مشکلیه؟
آریان سرشو خاروند و گفت:
آریان - نه چه مشکلی؟ حالا هم برو درو باز کن!
رفتم درو باز کردم که شبنم سریع اومد داخل و درو بست، داشت نفس نفس میزد معلوم بود ترسیده!
- شبنم تو اینجا چکار می کنی؟ مگه قرار...
که چشمم خورد به آریان که دیدم چشاش گرد شده و نگاش بین من و شبنم در نوسانه، با اشاره بهش فهموندم که بعدا برات توضیح میدم، به شبنم نگاه کردم که خدایا داره گریه می کنه بریده بریده گفت:
romangram.com | @romangram_com