#کیارش_پارت_13

شبنم - من... نميتونم... قبول کنم....م..معذرت می خوام!
چی ميگه این؟ دست شبنم و گرفتم و شبنم و کشون کشون بردم نشوندم رو میل و خودم روبروش رو زمین نشستم و گفتم:
- چرا نمی تونی؟
شبنم ساکت شد عصبی شدم داد زدم:
- د حرف بزن لعنتی!
آریان که تازه خودشو جمع و جور کرده بود و از حالت بهت خارج شده بود گفت:
آریان - کیارش چرا داد میزنی؟ چی رو نمی تونه قبول کنه؟ شما دوتا چی دارید می گید؟
چنان بد نگاش کردم که اریان سرشو انداخت پایین و ساکت شد به شبنم نگاه کردم دیدم داره گریه می کنه چنگ زدم تو موهام و گفتم:
- شبنم کورخوندی اگه فکر می کنی میگزارم بری کلفتی تو خونه ی مردم و بزارم برگردی خونه ت، تو یه دختر تنها، تنهایی میخوای بری تو اون خونه که چه غلطی بکنی؟ هان؟بهت گفتم هیچ اعتراضی وارد نیست گفتم یا نگفتم؟
شبنم با صدای لرزونی گفت:
شبنم - گفتی ولی...
داد زدم :
- ولی و اما و اگر و اینارو نداریم نمی زارم با یه تصمیم غلط زندگی تو خراب کنی فهمیدی؟
یهو گریه ی شبنم قطع شد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
شبنم - آره فهمیدم ولی لامصب اگه به حرفت گوش بدم اون تورو زنده نمیزاره می کشتت!
بعد مثل اینکه تازه یادش افتاده باشه که داره چی میگه، دست شو گذاشت رو دهن شو ساکت شد، متعجب نگاش کردم و با لحنی که تعجب مو نشون می داد گفتم:

romangram.com | @romangram_com