#کیارش_پارت_11

شبنم - اینم فیلمته؟ گفتم چرا یه نفر قبول کرده یه بچه بیاد کلفتی شو بکنه نگو نقشه واسم کشیدین، نیازی به این دروغا نیست بگو چی می خوای؟
و بی حال افتاد رو مبل سریع خودمو بهش رسوندم و دستاشو گرفتم و گفتم:
- شبنم! شبنم خوبی؟ حالت خوبه؟
شبنم اشکاش رو گونه هاش جاری شد و گفت:
شبنم - چی از جونم می خواید؟
- به خدا هیچی فقط می خوام مواظبت باشم فقط همین، به خدا هرچه بهت گفتم عین حقیقته!
شبنم از جاش بلند شد و رفت سمت در منم پشت سرش رفتم لحظه آخر که داشت دست شو سمت دستگیره می برد برگشت و گفت:
شبنم - حرفاتو باور نمی کنم!
و خواست درو باز کنه که فکری به ذهنم رسید و گفتم:
- آره من بهت دروغ گفتم ولی فقط به خاطر خودت گفتم بزار برات توضیح بدم اجازه میدی؟
شبنم پوزخندی زد و گفت:
شبنم - بگو!
با دستم بهش اشاره کردم که بره روی مبل بشینه اونم رفت نشست و به من نگاه کرد منم رفتم روبروش نشستم سریع گفتم:
- ببین شبنم من چون می دونستم از ترحم بدت مباد بهت دروغ گفتم ولی می دونم که تو دختر خوب و نجیبی هستی و وضعیت زندگیت یه جوریه که ممکن تو بشی یه دختره... یه دختره... چجوری بگم راستش...
شبنم وسط حرفم پرید و با صدای لرزونی گفت:
شبنم - بی بند و بار

romangram.com | @romangram_com