#خیس_مثل_باران_پارت_71


آرادم مطقابلا پیشونی مادرشو بوسیدو گفت:

_ خوشحالم که به آرزوت رسیدی

شهاب و الهام با یه لبخند به گیسو ازشون دور شدن...

گیسو با یه بغض سنگین نشست تو جایگاه عروس دوماد، دورو برشو نگاه کرد؛ به جز نازنین و غزل هیچ کس از اطرافیانش نبود؛اولین قطره اشکش که ریخت دست آراد تو دستاش قفل شدو فشاره کوچولیی بهش وارد کرد....

*********

__دوشیزه مکرمه سرکار خانوم گیسو رضایی برای بار سوم عرض میکنم؛ آیا به بنده وکالت میدهید که شما را به عقد دائم آقای آراد تهرانی به مهریه یک جلد کلام الله مجید، آیینه و شمعدان،سفره حج، و تعداد 2000 سکه تمام بهار آزادی در آورم؛ بنده وکیلم؟





بدنش یخ کرده بود؛ دستاش داشت میلرزید؛ آیا این آخرین راهش بود؛ زنه این مردی که کنارش نشسته بشه؟اصلا آخرش چی؟ معلومه که طلاقش میداد! زنه بیوه بشه؟؟

گیسو به افکار خودش پوزخند زد

_ بدبخت ،چی میخوای بهتر از این تحصیل کرده پولدار خوشگل خوشتیپ؛ اخلاق نداره که اونم به درک؛ زنه این نمیشدی کیارش به زور میدادت به یکی دیگه، ته تهش خیلی شانس داشتی زن سامان میشدی که اونم غیر قابل تحمله

غزل:_ عروس خانوم زیر لفظی میخواد

آراد دستشو کرد تو جیب کتشو جعبه قرمز رنگی در آورد وگرفت سمته گیسو:

_ باز کن ببین خوشت میاد

گیسو بی توجه به اطراف که متظره جوابش بودن دره جعبرو باز کرد با دیدن گردنبند ضریفی که تو جعبه بود از ته دل لبخند زد؛ یه گردنبند از طلا سفید که پلاکش یه قلب بود که روش نوشته بود " خیس مثله باران"؛ گیسو با لبخند به آراد نگاه کردو گفت:

_ این یعنی چی؟

__ یعنی تمام عمرت که کناره منی چشات خیسه مثله بارون

گیسو شک زده نگاهش کرد و آراد خیلی خونسرد روشو کرد اونور صدای عاقد نزاشت دیگه به چیزی فکر کنه


romangram.com | @romangram_com