#خیس_مثل_باران_پارت_70
رنگ گیسو حسابی پرید اما خودشو نباختو گفت:
__ هان چته بیا منو بخور
کم کم قیافه آراد از حالت خشن به شیطنت درومد و لبخند اومد رو لباش و بعد شروع کرد بلند بلند خندیدن
گیسو:_ دیونه؛ خودتو به یه تیمارستان معرفی کن
آراد دوباره چونه گیسو رو گرفت تو دستشو با ته مونده های خنده گفت:
_من که اصراری نداشتم به این کار؛ ولی حالا که تو این همه اصرار داری؛ منم....چشماشو گرد کردوادامه داد:—هام، هام...
گیسو شرم زده از سوتی که داده سرشو انداخت پایین و زیر لب گفت:
_ خاک برسرت گیسو خودت خودتو بدبخت کردی
آراد دوباره بلند زد زیره خنده و راه افتاد..
گیسو با کمک آراد وارد باغ شدو 3 تا گوسفند جلوی پاشون قربونی شد؛ صدای دست و سوت کر کننده بود،
گیسو با چشم دنبال نازنین گشت؛ بعله تو بغل آقا عرفان داشت گریه میکرد، دنباله غزل گشت، اونم با چشمای اشکی داشت براش دست میزد؛ تو دلش گفت:
_ بایدم به حال من بدبخت گریه کنید
آقا شهاب و الهام همسرش( پدر مادره آراد) اومدن سمتشون؛ شهاب پیشونی پسرشو بوسیدو گفت:
_ میدونم باهاش خوش بخت میشی
اما جواب آراد فقط یه پوزخند بود...
الهام خانومم با گریه گونه های پسرشو بوسید و گفت:
_ آرزوم بود تو رخت دامادی ببینمت مامان جون
romangram.com | @romangram_com