#خیس_مثل_باران_پارت_7
وقتی جوابی نگرفت تنهایی به سمت سرویس بهداشتی رفت... تو راه برگشت یه دخترو دید که سرشو گذاشته رو دستشو گریه میکنه، اول میخواست از کنارش رد بشه ولی حس انسان دوستانش این اجازرو نداد بخاطر همین رفت سمتش:
_خانوم...ببخشید مشکلی پیش اومده؟
_.......
_خانوم با شمام..چرا گریه میکنید؟ کمکی از دستم بر میاد؟
دختر سرشو گرفت بالا و گیسو با دیدن صورت فوق العاده با نمک و اشکی دختره بی اراده بغلش کرد،
_ عزیزم چیشده...چرا گریه میکنی؟
انگار حرفای گیسو باعث میشد دختر بدتر داغه دلش تازه بشه و صدای گریش بلند تر بشه، وسط حق حق گفت:
_ من.....من ......بدبخت...شدم...چرا...هی..شش..کی...به دادم نمیرسه
_عزیزم اسمت چیه؟
_نا..زنین
گیسو دست نازنین و گرفت و گفت:
_عزیز دلم آروم باش..دلت میخواد با من صحبت کنی؟ چی باعث شده دختره نازی مثله تو اینجوری اشک بریزه؟
_ اسمه تو چیه؟
_گیسو عزیزم
_ گیسو تو اولین....اولین نفری که داری ازم میپرسی چمه....من ....دارم ....دیونه میشم
_ عزیزم اگه دلت میخواد برام بگو چیشده
نازنین با تردید به گیسو نگاه کرد، گیسو با محبت نگاهش کردو گفت:
_عزیز دلم من به جون آبجیم قسم میخورم که این حرفات بین خودمون بمونه من فقط میخوام بدونم چه مشکلی داری و اگه بتونم کمکت کنم...
romangram.com | @romangram_com