#خیس_مثل_باران_پارت_4
کیارش :کپ مرگشو گذاشته هرچیم صداش میکنم بیدار نمیشه
ودری که بهم کوبیده شد نشان از رفتنش بود....
گیسو زیر لب غر میزد:
همچین میگه پاشو خونرو تمیز کن انگار برای ما قصر گرفته،بابا یه اتاق 6 متری با یه پذیرایی 12 متری که دیگه این حرفارو نداره.…
و به دنبالش مشغول تمیز کردن خانه ی کوچکشان شد…
همین جور که مشغول تمیز کاری بود دستی از پشت دوره کمره باریکش حلقه شد، او خواهرش بود که گونه هایش را با عشق بوسید
گیتی:خواهر خوشگله کثافته مرض من چطوره؟
گیسو:اه ولم کن گیتی گرفتی مثل خرس خوابیدی نمیگی خواهرت از خستگی تلف شد
گیتی:خوبه خوبه چقدر قر میزنی تو!!مگه نمیدونی از صب دانشگاه بودم
گیسو:چه خبر از آرتان؟
گیتی که انگار با این حرف قند تو دلش آب شده بود، مثله بچه ها دستش را کشید و گفت:
بیا بشین این جا تا برات تعریف کنم…
تند تند و با شوق برای خواهرش تعریف کرد که آرتان بخاطرش امروز تو دانشگاه با یه پسر گلاویز شده...
گیسو که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت:
گیتی دوسش داری؟
گیتی:بیشتر از جونم گیسو از وقتی چشمم به اون مرده چشم عسلی با اون قیافه بسیار جدی و جذابش افتاده نفس کشیدنم بدون اون حرومه...
گیسو بغلش کرد و گفت: برات خیلی خوشحالم خواهری ایشالله زود تر به اون پسره ی گند دماغ برسی... و به دنبال این حرف به فکر فرو رفت...
چقدر گیتی خوشبخت و خوش شانس بود که پسر به اون جذابی دوستش داشت به چهره خواهرش خیره شد:دختری با چشمای سبز و موهای مشکی و لبای درشت که به شدت از چهرش شیطنت میبارید با قد معمولی و هیکل مناسب..خب گیتی واقعا در نظرش خیلی خوشگل بود....
بلند شدو رفت توی اتاقش تا لباس هایش را عوض کند...در کمد چوبی و قدیمیش را باز کردو پس از دید زدن داخلش دستش را زیر چانه اش گذاشت و گفت:حالا چی بپوشم..
romangram.com | @romangram_com