#خیس_مثل_باران_پارت_3
آراد:برو بابا مادر نزاییده کسی بخواد واسه آراد شرط بزاره
سهیل:آراد تو میدونی اگه این معامله بهم میخورد دایی چه قدر عصبانی میشد؟؟
همان لحظه از کوره در رفت؛دست هایش را روی میز کوبید و باصدایی که از زور خشم میلرزید داد زد :
—بروبچه خستم کردین تمام بدبختیای من زیر سره همون بابامه به چه زبونی باید بهتون بگم جای من توی این شرکت لعنتی نیست..
سهیل با همان آرامش با همان خونسردی ذاتی سمتش رفت بازوهای صفتش را در دست گرفت و گفت
—خب بابا، تو باز قلاده پاره کردی...
الان میگم این منشی خوشگلت برات یه لیوان آبمیوه بیاره و به دنبال این حرف یه چشمک بهش زد...
آراد با شنیدن این حرف یاده چهره ی عملی و مصنوعی اون دختر افتاد که هیچ کدام از اجزای صورتش طبیعی نبود....صورتش را جمع کرد،سویشرت مارک دار مشکی رنگش را به تن کرد و گفت :
خفه شو اون ارزونی خودت —
و به دنبال این حرف از اتاق لوکسو مدرن که سر در آن تابلویی با نام ریاست شرکت نصب شده بود خارج شد، با قدم های محکمی که انگار قصد داشت زیر آن زمین را له کند از شرکت شومی که برایش حکم زندان را داشت بیرون رفت....
_گیسو؛گیسو
صدای داد کیارش بود که میخواست خواهرش را برای مهمانی امشب بیدار کند،
چشم هایش را آرام باز کرد و با دیدن اخم های درهم برادرش صاف
نشستو گفت:
طوری شده داداش —
کیارش:بلندشو دیگه شب مهمون داریم کلی کارداری خونه حسابی کثیفه.
وبه دنباله حرفش از اتاق کوچک خانه بیرون رفت..
گیسو داد زد:پس داداش گیتی کو
romangram.com | @romangram_com