#خیس_مثل_باران_پارت_18
گیسو با مهربونی بغلش کردو گفت: داداشی قول میدم این دفعم همون نمرات باشه
بعد از نیم ساعت خاله عزم رفتن کرد، اما نازنین و غزل اونشبو اونجا موندنو بعد از برگشتن گیتی از دانشگاه جریانو برای اونم گفتنو اونم گفت اگه بتونه کمکشون میکنه.....
بالاخره پنج شنبه از راه رسید، گیسو از صبح استرس داشت؛ ساعت 12 قرار بود نازنین بیاد دنبالش تا همگی با هم برن خونه نازنین اینا؛ ساعت 10 بود که کیارش صداش کرد
_ گیسو؟
_ بله
_ بیا اینجا
گیسو رفت پیش داداشش نشست
_کیارش: ساعت چند میری؟
_12 میان دنبالم
_ اون دخترم هست؟
_کدوم؟
_همون پولداره
_ آها اره
اخمای کیارش رفت تو هم و گفت:
_ گیسو خوشم نمیاد زیاد باهاش گرم بگیری
_ ا چرا داداش دختره خوبیه
_ آره از اون آرایشش معلوم بود، در هر صورت من حرفمو زدم
romangram.com | @romangram_com