#خیس_مثل_باران_پارت_17
نازنین که با این کار انگار دنیارو بهش داده بودن با مهربونی غزلو بغل کردو گفت:
_ الهی قربونت برم مرسی بابت همه چی باور کن همش تو فکر این بودم که نکنه مامانت راضی نشه
_ خواهش میکنم فداتشم ولی بدون اگه توام میگفتی مامانم راضی میشد
بعد از خوردنه چایی همه به سمته ماشین نازی رفتن سوار شدنو مامان غزل که اسمش مریم بود گفت:
_نازنین جان عزیزم ناراحت میشی اگه منم باهاتون بیام به اون مهمونی؟ فکر نکنی من اعتماد ندارما نه؛ دلم میخواد باهاتون باشم پوسیدم تو خونه
_ این چه حرفیه خاله جان من از خدامه شما بیاید
_ پس مشکلی نیست عزیزم ......
10 دقیقه بعد همه جلوی کیارش نشسته بودن برای گفتن موضوع اما اخمای کیارش انقد در هم بود که کسی جراتشو نداشت ،بعد از 10 دیقه مریم خانوم لبشو با زبون خیس کردو گفت:
_ کیارش جان
کیارش سرشو آورد بالا و گفت:
_جانم خاله مریم
_قرض از مزاحمت خاله من 5 شنبه خونه خواهرم مهمونی گرفتم، خیلی مهمون دارم میخواستم اگه اجازه بدی گیسو بیاد کمکم
_چه ساعتی
_از 8 تا 12 مهمون داریم ولی اگه اجازه بدی از ظهر بیاد شبم پیشم بمونه
_باشه خاله جان فقط گیسو باید این رفت و آمداشو کم تر کنه ماه دیگ امتحاناشه
گیسو سریع پرید وسط و گفت:
_ داداش تو که میدونی من همیشه تمام نمراتم بیسته
_ امیدوارم امسالم همینطور باشه چون اگه نباشه نمیبخشم خودمو
romangram.com | @romangram_com