#خیس_مثل_باران_پارت_16

_ آره؟؟؟؟

_ وا چرا داد میزنی خب آره دیگ

_ تو از کی تا حالا همچین دوستایی داری

_تو اردو باهاش آشنا شدم میشه برم؟

_ آره برو ولی برگشتی باید توضیح بدی

با یه چشم کوتاه به سمته در رفت کتونی هاشو پوشید و از پله های راه پله پایین رفت از حیاط رد شدو درو باز کرد نازنین پشت بهش به ماشین تکیه داده بود به سمتش برگشت

_ سلام گیسو عزیزم چطوری

گیسو در حالی که میبوسیدش گفت

_ سلام به روی ماهت ببخشید که منتظرت گذاشتم بریم؟

_ بریم که غزل 10 بار زنگ زدو کلی فوشت داد

گیسو با خنده سوار ماشینش شد،5 دقیقه بعد جلوی دره خونه غزل اینا بودن، گیسو زنگو فشرد:

_کیه؟

_ از شهرداری مزاحم میشم لطف کنید آشغالارو بیارید

_ وا برادر برو ساعت 9 شب بیا

نازنین با خنده گفت:

_ باز کن غزل

در با صدای تیک باز شدو اونا به طبقه اول رفتن غزل و مادرش با مهربونی با جفتشون احوال پرسی کردن و رفتن تو روی کاناپه نشستن؛ غزل گفت بشینین تا من براتون چایی بیارم این مامی هم حاضر شده؛ نازنین با چشمای گشاد شده گفت:

_گفتی؟

_غزل: آره گلم همه چیو گفتم که کار براتون سخت نشه مامانمم خیلی راحت قبول کرد

romangram.com | @romangram_com