#خیس_مثل_باران_پارت_13
غزل: سلام عزیزم خوشبختم، با این بیشور دوست نشو که پیرت میکنه...
نازنین یه دفعه زد زیر گریه، گیسو بغلش کردو سعی میکرد آرومش کنه غزل با چشمای گشاد شده گفت:
_نازنین جان چیزی شده؟ من حرفی زدم که ناراحتت کرد؟
گیسو علامت داد که ساکت باش و نشوندش رو یه صندلی
_نازنین:حالا میگی چیکار کنم گیسو دارم دیونه میشم؟
_نازی ناراحت میشی اگه به غزل بگم؟
_نه بگو مشکلی نیست.
گیسو به طور خلاصه همه قضیرو برای غزل تعریف کرد، غزل با صدای بلند خندید و گفت:
_ اینکه مشکلی نداره من خودم چاکر شومام هستم
گیسو و نازنین با تعجب نگاش کردن و هر دو با هم گفتن:
_ یعنی چی؟
_ یعنی چی نداره عزیز من، من خودم باهات میام پارتی و از رفیقش حرف میکشم خوبه؟؟؟
نازنین با خوشحالی گفت:
_یعنی میتونی این کارو بکنی
_ چرا که نه عزیزم من خوراکه این کارام کی بریم؟
_ وای مرسی عزیزم عاشقتم ....بعد از این حرف گونه غزلو بوسید..
_غزل: خوب خوب باشه تفیم نکن بگو ببینم کی باید بریم؟
_آخر هفته 8 اینطورا تا 12 مهمونیه
romangram.com | @romangram_com