#خیس_مثل_باران_پارت_11
و دیگ اجازه صحبت بهم نداد و من داغی بوسش رو روی لبام حس کردم،کله وجودم داغ شده بود دست عرفان رو کمرم کشیده میشد و من بیشتر تو آغوشش گم میشدم دستش سر خورد سمته دکمه های لباسم و من احساس کردم دیگ داره بیش از حد پیش میره دستمو گذاشتم رو قفسه سینش و هولش دادم عقب، ولی دریغ از یه تکون کوچولو...سرمو عقب کشیدمو گفتم
_ ولم کن داری اذیتم میکنی
با چشمای خمارش خیره شد تو چشمام و گفت:
_فقط یه خورده دیگ
سریع عقب گرد کردم و گفتم: نه نه خواهش میکنم
یه دفعه عصبانی شدو گفت:
_ پس تو به چه درد میخوری؟
_ من....من میخوام همدیگرو دوس داشته باشیم یه عشق پاک
بلند خندید و گفت:
_ برو بابا عشق کیلو چنده، من دوس داشتن حالیم نیس گورتو گم کن
_ عرفان من تا حالا با هیچ پسری نبودم تا همینجاشم که بهت اجازه دادم واسه عشق زیادم بوده
_ برو بابا همه میگن عاشقتم، ولی من فقط اونیو میخوام که نیازمو برطرف کنه
_یعنی...یعنی اگه....نشه ولم میکنی؟؟؟؟
دوباره خندید و گفت:
_ مگه گرفته بودمت که ولت کنم هری بابا
بغض گلومو چنگ زد اشک تو چشمام جمع شدو گفتم:
_خیلی نامردی..من رفتم
پشتشو کرد بهم و گفت:
romangram.com | @romangram_com