#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_98

توی بغلم گرفتمش . مشکلش چیه؟ زنمه. نمیتونم که تا آخر عمر فقط نگاهش کنم.
میتونم؟!
بلاخره منم مردم و این زن خوشگل و لوندی که کنارمه زنمه. کسی که مثل آهنربا آدم ها
رو به خودش جذب میکنه...


فکرم به سمت اتفاقات امشب کشیده شد بیش از حد جوش آورده بودم. کامیاب عوضی تا
موقعی که رفتن نگاهش به هانا بود. خدامیدونه چقد خودم رو کنترل کردم تا آشو لاشش نکنم.
حرمت مهمون رو نگه داشتم و چیزی نگفتم وگرنه اینکه برادر باجناقمم بود برام مهم نبود مهم
اینه که چشم کسی که به ناموسم خیره بشه رو درمیارم . یاد حرفش افتادم
))_هیچ وقت فراموشت نمیکنم هاناهمیشه فکر میکردم قسمت من میشی... این پسره
لیاقت تورو نداره فکرمیکردم بهتر از اینا باشه که راضی به ازدواج باهاش شدی!((
مردک احمق.. خجالت نمیکشه تو روی خودم به زنم میگه فراموشت نمیکنم.
حتی با فکر کردن بهش تنم میلرزه از خشم. بعد رفتن اونا تمام خشمم رو سر هانا خالی
کردم و اشکش رو درآوردم ولی همینکه با قهر بالا رفت پشیمون شدم. راست میگفت تقصیر
اونکه نبود.


نگاهش کردم. سرش روی بازوم بود چشماش رو بسته بود و نفس های منظمش نشون
میداد که خوابه. کمرش رو نوازش کردم. خندم گرفت.. چقد حرصش دادم وقتی بهش گفتم
زشتی. هرچند اونم جوابم رو میداد ولی می ارزید. همیشه روی خودش حساس بود وکسی حق
نداشت راجبش نظر بده. ولی این روزا خیلی دل نازک ولوس شده. یه حسی بهم میگه بخاطر
حاملگیشه.
سعی کردم بخوابم تا فردا خواب نمونم. امتحان مهمی داشتیم

romangram.com | @romangram_com