#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_90
خشم قدمی به جلو برداشت که دستشو محکم گرفتم و با التماس نگاهش کردم . میخواستم
جواب کامیاب رو بدم که کسرا بهش تشر زد:
_کامیاب ساکت باش. بیا بریم ببینم
از ما با خجالت معذرت خواهی کرد و سریع دست کامیاب رو گرفت کشید و رفت بیرون
همتا_معذرت میخوام نباید راضی میشدم باهامون بیاد
خداحافظی کرد و سریع رفت. برگشتم سمت میلاد که با صورتی قرمز و چشمای خونی
نگام میکرد. دستش رو ول کردم وبا ترس قدمی عقب برداشتم . واقعا ترسناک شده بود
_این چی میگفت؟هان؟
_ن ... نمیدونم
_چی بینتون بوده؟ چرا منتظر تو بوده؟
_چرا اینجوری میکنی؟
_جواب منو بده. چی بینتون بوده که اینجور نگات میکرد؟ فکر کردین من بی
غیرتم؟هان؟ میدونی چقد خودمو کنترل کردم تا نزنم لتوپارش کنم؟
_رفتارای اون چه ربطی به من داره خب؟سر من چرا داد میزنی؟
بغض کرده بودم. ترسیده بودم. میدونم کامیاب با حرفاش با غرور و غیرت میلاد بازی کرده
بود ولی تقصیر من چیه؟
با داد بعدیش اشکم دراومد
_جواب منو بده
_خاستگارم بوده. به من چه که منتظرم مونده؟ مگه من گفتمش دوسم داشته باشه؟ مگه
من خوشم میاد نگام کنه؟
romangram.com | @romangram_com