#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_84
_هانا بیا یه چیزی درست کن بخوریم. هیچ غذایی نیس اینجا
بیخیال رفت بالا. آی لعنت بهت که اعصاب برای آدم نمیزاری. حیف که زنمه. حیف که
حاملس وگرنه حتما یه کتک جانانه میزدمش تا جیگرم حال بیاد خونمو کرده تو شیشه تو این یه
ماه
نفسم رو با شدت بیرون دادم. کتم رو روی میز پرت کردم و چند تا گوجه و تخم مرغ از
توی یخچال بیرون اوردم. غذایی سریع و آسون
گوجه ها رو شستم وتوی ظرفی گذاشتم داشتم گوجه ی اول رو خورد میکردم که سروکله
ی هانا پیدا شد. منو که دید با تعجب گفت:
_چیکار میکنی! میموندی تا خودم بیام درست کنم!
اخمی کردم
_نگفتی درست میکنی
_مگه حتما باید بگم؟ رفتم لباس عوض کنم. پاشو پاشو بهت نمیاد این کارا
چاقو رو توی ظرف گذاشتم و بلند شدم دستامو بشورم. خدایا تمام حرفای الآنمو پس
میگیرم. بی رودروایسی پیش خودم اعتراف کردم که قشنگ ضایع شدم. بی سروصدا روی میز
نشستم. میگم که رفتاراش غیر قابل پیش بینیه. انتظار لحن ملایمی ازش نداشتم اون هم بعد از
بحث صبحمون.
گوجه ها رو خورد کرد. ماهیتابه رو روی گاز گذاشت و توش روغن ریخت گوجه ها رو هم
توش ریخت و تفت داد. همین که تخم مرغ ها رو شکوند شروع کرد به عق زدن. دوید سمت
سرویس منم به دنبالش .گیج شدم اخه چش شد یه دفعه!
رفت سمت دستشور و بالا آورد. نگران گفتم
_چت شد؟خوبی؟
romangram.com | @romangram_com