#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_82
و رفت. فکرم اشتباه بود اونقدرا هم بیخیال نبود. از پله ها بالا رفت. دنبالش رفتم توی
اتاق روبه روی کمد بود .
_هانا
با صدام برگشت ولی باز به کارش مشغول شد. نمیخواستم سوءتفاهمی پیش بیاد
_ من علاقه ای به هستی نداشتم و ندارم
_ اون چیزایی که باید میفهمیدم رو دیشب فهمیدم. نیازی نیس چیزی بگی
_دارم میگم دوسش ندارم. درسته دوستت ندارم ولی دلیل بر این نیس که کسی دیگه رو
بخوام.
_به من ربطی نداره. بعد جداییمون آزادی با هرکی میخوای باشی
_بمون تا طلاقت بدم
_بیخود مگه دست توئه؟
_هانا از خوبیه من سواستفاده نکنا. خب بیچاره طلاق بگیری برا خودت بد میشه نه من .
میدونی تو جامعه ی ما چه دیدی به زن مطلقه دارن؟ اونم با یه بچه؟ میدونی یه بچه چقدر زجر
میکشه وقتی انگشت بکشن بهش و بگن بچه ی طلاقه؟ بار آخره بهت میگم کاری نکن اون روی
سگم بالا بیاد. کاری نکن از مهربونیم پشیمون بشم. خواهشا هستی رو هم وارد زندگیمون نکن که
حوصله بحث ندارم. اون مثل میناس برام میدونم برات مهم نیس ولی خواستم بدونی. پایین
منتظرتم
از خونه زدم بیرون و توی ماشین منتظرش شدم. اینم از شروع روزمون. شیطونه میگه
حالش رو بگیرما
هی مراعاتش رو میکنم اون لوس تر میشه
romangram.com | @romangram_com