#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_77


بابا از اون ور خط و نشون کشید برام
_میلاد دستت به دخترم نخوره ها
_چشم بابا کاریش ندارم خودش شیطونی میکنه
برگشتم سمتش که ابرو تکون میداد
_حالا اگه میتونی پاشو
خندم گرفت_کم کرم بریز. پاشو عسل رو از باباش بگیر بیار پیشم
_چرا خودت نمیری؟
_دست من نمیده. پاشو دیگه
_ای به چشمممم


کمی بعد بچه به دست اومد سمتم
_ عمه قربونت بره. بیا برو پیش عمو جونت
انداختش تو بغلم. لپش رو ب-و-س-یدم و روی پام نشوندمش
_عسل عمو چطوره؟
مثل همیشه دست کشید روی صورتم و خندید. قلقلکش دادم که جیغ کشید و بلند
خندید
_ای جانم. بخند برای عمو
باز خندید و سرش رو تکون داد که چشمش به هانا افتاد
_آنا آنا


_ آنا نیس عمو ، هاناس. بگو هانا

romangram.com | @romangram_com