#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_74

_کجاااااا؟وایسین جا بندازیم اینجاپیش هم بخوابیم
هیراد_آخ جون من پیش میلاد میخوابم


میلاد_شما اگه میخوایین اینجا بخوابین من میرم تو اتاق درو هم قفل میکنم امنیت جانی
ندارم که. یهو دیدی یه بلایی سرم آوردی
هیراد_قول میدم بلایی سرت نیارم عشقم نترس
خندید. به سمت کمد رختخواب ها رفت. چند ثانیه بعد چهارتا تشک با پتو و بالش کنار
هم قرار گرفتند. به ترتیب ،هامون، من، هیراد و میلاد خوابیدیم. بین دوتا داداشام خوابیده بودم
و میلادم کنار هیراد بود
هیراد انقدر سربه سر میلاد گذاشت که دادش رو بلند کرد
_ای بابا یکی بیاد اینو ببره


هیراد غش غش خندید
_عمرا ازت جدا بشم. تا عقدم نکنی دست از سرت برنمیدارم.
هامون بلند شد و جاشو با میلاد عوض کرد. کنارم خوابید و نفس عمیقی کشید و رو به من
گفت:
_عین ماست بمون تا شوهرت رو بدزدن خب؟
_کی تورو میدزده؟آدم قحطه؟
_شیطونه میگه هوو بیارم سرت ها
_شیطونه غلط کرد با تو. پاشو پاشو بیا سرجات ببینم
صدای هامون بود. جونمی حمایت.
_نه تورو خدا ازم نخواه باز پیش هیراد بخوابم

romangram.com | @romangram_com